تقدیم به دختر آواره سوری
06 اردیبهشت 1393
“برای دختر آواره سوری”
آن زمان که در کلاس درس
برق شادی در چشمانت موج می زد
تو با دستان کوچکت “سرزمین” را بخش میکردی،
“سرزمین” سه بخش بود؛
اما اکنون
که تو از فرط بی پناهی به آغوش مادر خزیده ای
سرزمین تو در حلقوم گرگها
هزار بخش شده است
گرگ ها،
دست نوازش پدر را غارت کردند
و مادرت را با عشق به تو و خواهر کوچکت آواره
…
می دانم
به اندازه بغضی که گلوی مرا می فشارد،
غم بزرگی بر قلب کوچکت نشسته است؛
اما دیگر اشک هایم اجازه نمیدهند که این جملات را تمام کنم ….
کاش جز اشک مرهمی برای دردهای تو داشتم….