همان روزهایی که نیروهای نظامی عربستان سعودی برای سرکوب مخالفین حکومت آل خلیفه وارد منامه شدند و کشتار و ضرب و جرح وحشیانه شیعیان به دست مزدوران آل سعود، آغاز شد و تصاویر آن به صورت وسیع در خبرگزاریها منعکس شد، یاد جمعه خونین سال 66 افتادم که آل سعود حجاج ایرانی را به خاک و خون کشیدند. جزئیات ماجرا را از زبان پدرم که آن سال به سفر حج مشرف شده بود، بارها شنیده بودم. و یاد پیام مهمی افتادم که امام خمینی(ره) در سالگرد آن واقعه تلخ، صادر کردند و فرمودند که ما روزی انتقام خود را از آل سعود خواهیم گرفت. یک بار دیگر آن پیام را جستجو کرده و مطالعه کردم، و بار دیگر به عظمت و بزرگی این بزرگ مرد الهی و سیاسی تاریخ معاصر ایران و مقتدای آزادگان و آزاد اندیشان جهان پی بردم و بر خود بالیدم که به عنوان یک ایرانی مسلمان پیرو چنین مردی هستم. آری او این گونه بود که بر قلوب مسلمین جهان حکومت می کرد و عشق به او عشق به همه خوبی ها بود.
با گذشت این همه سال از آن ماجرا، گویی پیام برای امروز است. نه برای امروز که این پیام برای همیشه تاریخ است. به امید تحقق وعده الهی در سرنگونی استکبار و پیروزی مسلمین و مستضعفین جهان، فرازهایی از پیام سال 66 امام خمینی(ره) را در اینجا می آورم.
آرى، در منطق استكبار جهانى هر كه بخواهد برائت از كفر و شرك را پياده كند متهم به شرك خواهد شد، و «مفتى» ها و مفتى زادگان اين نوادگان «بَلعَم باعورا» ها، به قتل و كفر او حكم خواهند داد. بالاخره در تاريخ اسلام مىبايست آن شمشير كفر و نفاقى كه در لباس دروغين احرام يزيديان و جيره خواران بنى اميه- عليهم لعنة اللَّه- براى نابودى و قتل بهترين فرزندان راستين پيامبر اسلام، يعنى حضرت ابى عبداللَّه الحسين- عليه السلام- و ياوران با وفاى او، پنهان شده بود مجدداً از لباس همان ميراث خواران بنى سفيان به درآيد و گلوى پاك و مطهر ياوران حسين- عليه السلام- را در آن هواى گرم، در كربلاى حجاز و در قتلگاه حَرَم، پاره كند؛ و همان اتهاماتى را كه يزيديان به فرزندان راستين اسلام زدند و آنان را «خارجى» و «ملحد» و «مشرك» و «مَهدورالدم» معرفى كردند، درست همان را به رهروان راه آنان وارد آورند؛ كه ان شاء اللَّه ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امريكا و آل سعود برطرف خواهيم ساخت و داغ و حسرت حلاوت اين جنايت بزرگ را بر دلشان خواهيم نهاد، و با برپايى جشن پيروزى حق بر جنود كفر و نفاق و آزادى كعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجدالحرام وارد خواهيم شد…
…واقعيت اين است كه دوَل استكبارى شرق و غرب و خصوصاً امريكا و شوروى، عملًا جهان را به دو بخش آزاد و قرنطينه سياسى تقسيم كردهاند. در بخش آزاد جهان، اين ابرقدرتها هستند كه هيچ مرز و حد و قانونى نمىشناسند و تجاوز به منافع ديگران و استعمار و استثمار و بردگى ملتها را امرى ضرورى و كاملًا توجيه شده و منطقى و منطبق با همه اصول و موازين خود ساخته و بين المللى مىدانند. اما در بخش قرنطينه سياسى كه متأسفانه اكثر ملل ضعيف عالَم و خصوصاً مسلمانان در آن محصور و زندانى شدهاند، هيچ حق حيات و اظهار نظرى وجود ندارد؛ همه قوانين و مقررات و فرمولها همان قوانين ديكته شده و دلخواه نظامهاى دست نشاندگان و در برگيرنده منافع مستكبران خواهد بود.
و متأسفانه اكثر عوامل اجرايى اين بخش همان حاكمان تحميل شده يا پيروان خطوط كلى استكبارند كه حتى فرياد زدن از درد را نيز در درون اين حصارها و زنجيرها جرم و گناهى نابخشودنى مىدانند. و منافع جهانخواران ايجاب مىكند كه هيچ كس حق گفتن كلمهاى كه بوى تضعيف آنان را بدهد يا خواب راحت آنان را آشفته كند ندارد.
…مگر مسلمانان نمىبينند كه امروز مراكز وهابيت در جهان به كانونهاى فتنه و جاسوسى مبدل شدهاند، كه از يك طرف اسلام اشرافيت، اسلام ابوسفيان، اسلام ملّاهاى كثيف دربارى، اسلام مقدس نماهاى بيشعور، اسلام ذلت و نكبت، اسلام پول و زور، اسلام فريب و سازش و اسارت، اسلام حاكميت سرمايه و سرمايه داران بر مظلومين و پابرهنهها، و در يك كلمه «اسلام امريكايى» را ترويج مىكنند؛ و از طرف ديگر، سر بر آستان سرورخويش، امريكاى جهانخوار، مىگذارند ..
آيا اين حركات براى جهان اسلام شرمآور نيست؟ و تماشاچى شدن گناه و جرم نمىباشد؟ آيا از مسلمانان كسى نيست تا بپاخيزد و اينهمه ننگ و عار را تحمل نكند؟
ما درصدد خشكانيدن ريشههاى فاسد صهيونيزم، سرمايه دارى و كمونيزم در جهان هستيم. ما تصميم گرفتهايم، به لطف و عنايت خداوند بزرگ، نظامهايى را كه بر اين سه پايه استوار گرديدهاند نابود كنيم؛ و نظام اسلام رسول اللَّه- صلى اللَّه عليه و آله و سلم- را در جهان استكبار ترويج نماييم. و دير يا زود ملتهاى دربند شاهد آن خواهند بود. ما با تمام وجود از گسترش باجخواهى و مصونيت كارگزاران امريكايى، حتى اگر با مبارزه قهرآميز هم شده باشد، جلوگيرى مىكنيم.
ان شاء اللَّه ما نخواهيم گذاشت از كعبه و حج، اين منبر بزرگى كه بر بلنداى بام انسانيت بايد صداى مظلومان را به همه عالم منعكس سازد و آواى توحيد را طنين اندازد، صداى سازش با امريكا و شوروى و كفر و شرك نواخته شود. و از خدا مىخواهيم كه اين قدرت را به ما ارزانى دارد كه نه تنها از كعبه مسلمين، كه از كليساهاى جهان نيز ناقوس مرگ امريكا و شوروى را به صدا درآوريم ..
مسلمانان تمامى كشورهاى جهان، از آنجا كه شما در سلطه بيگانگان گرفتار مرگ تدريجى شدهايد، بايد بر وحشت از مرگ غلبه كنيد؛ و از وجود جوانان پرشور و شهادت طلبى كه حاضرند خطوط جبهه كفر را بشكنند استفاده نماييد. به فكر نگه داشتن وضع موجود نباشيد؛ بلكه به فكر فرار از اسارت و رهايى از بردگى و يورش به دشمنان اسلام باشيد؛ كه عزت و حيات در سايه مبارزه است. و اولين گام در مبارزه اراده است. و پس از آن، تصميم بر اينكه سيادت كفر و شرك جهانى، خصوصاً امريكا را بر خود حرام كنيد.
صاحب مرزبان نامه، در باب سوم از کتاب خود، حکایتی از احمد غزالی نقل می کند که شنیدنی است.
روزی احمد غزالی در اثنای وعظ بر سر منبر، خطاب به حاضرین گفت که:
«ای مسلمانان! از چهل سال پیش به شما پند و نصیحت می دهم. در این زمان دراز هر چه وعظ و نصیحت به شما کردم، فردوسی خلاصه آن را در یک بیت بیان داشته است و آن بیت چنین است:
ز روز گذر کردن اندیشه کن پرستیدن دادگر، پیشه کن
اگر شما نیز بر این عمل کنید، هیچ وعظ و نصیحت دیگر برای شما لازم نیست!1
1. مرزبان نامه، باب سوم، صص 78 ـ 77
هواللطیف
آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
پاییز، ما را به اوج احساس برد و به منتهای آفرینش. پاییز بارش احساس بود و نهایت جنون آمیز تخیل ناب. هوا پر از خنکی بود و پر از بادهایی که گوش احساس را نوازش میداد. هر روز شعر در آسمان ذهنمان در بالای سرمان و در لابه لای انگشتهایمان چرخ میزد و منتظر سرایش انارها بود.
به قول شاعر:
برگ ریزان که راه انداختی
واژه هایمان جان گرفت
ما از تو شعر گفتیم
دل انارها خون شد
پادشاه فصلها پاییز، دامن کشان رفت و زمستان را به دست بهار سپرد. حالا بهار رسیده است. بهار زایش دوباره است. تولد دوباره. طبیعت به خواب رفته، خیزشی مستانه میکند به دست افشانی درختان و شکوفه ها و هلهله پرندگان و پای کوبی شیفتگان بهار به بستان و کنار جوی. بهار یاد آور خاطرات بادبادک بازی کودکیهایمان است.
دل به بادبادک خیال می بندیم و بهار را به فراخنای تمام بهارهای عمرمان نفس می کشیم. آهنگ باران که با صدای پرندگان همراه می شود، روح را جلا میدهد. و سخن گفتن از بهار جان آدمی را به وجد می آورد. به قول حافظ:
خوشتر ز عیش و صحبت باغ و بهار چیست
ساقی کجاست، گو سبب انتظار چیست
امید که با این تولد دوباره طبیعت و بهار دل انگیز، بارشی از رحمات معنوی و انوار الهی بر قلب ما نازل شود تا بهار را عیدانه ای باشد در خور و قدمی به پیروی انسان کامل و خوب مطلق نزدیک شویم.
صدای شيهه اسبان و چکاچک شمشيرها از پس تاريخ به گوش میرسد و غم و اندوهی جانکاه به فراخنای زمان بر پيشانی کاروان عشق نشسته است.
کربلا ترجيع بند جغرافیای عشق است و ندای «هل من ناصر ينصرنی» امام عشق، سالهاست که طنينی افکنده بر گستره اين تاريخ دارد. و تو ای رفيق نگاهت را تيزتر کن تا در پس اين حماسه بزرگ، اسطوره عشق را، اسطوره جوانمردی را، اسطوره شجاعت را، اسطوره وفاداری را، اسطوره تسليم و صبر را و اسطوره تمام خوبیها و مهربانیها را بتوانی ديد.
اللهم اجعل محيای محيا محمد وآل محمد و مماتی ممات محمد وآل محمد
سخنان مرحوم علامه طباطبایی درباره شخصیت شهید مطهری